+
و این cutie که دیشب تو خونه دستگیرش کردم. lol
ایدۀ روشنی ندارم که چطور اومده بود داخل؛ اما مشخصا در حالی که وسط خونه نشسته بود رو سر من، راهش رو بدجور گم کرده بود.
Thursday. August 13, 2020. 00:40 A.M
23 مرداد 1399
+
Beautiful loser, never take it all
‘Cause it’s easier, faster when you fall
You just don’t need it all
Oh, oh, you just don’t need it all
…
Bob Seger
Monday. July 27, 2020. 03:30 P.M
06 مرداد 1399
+
Castiel: Sam… I want Gadriel to pay as much as you do, but nothing is worth losing you. You know… being human, it didn’t just change my view of food, it changed my view of you, I mean I can relate now how you feel, because the only person who has screwed things up more consistently than you, is me…
And now I know what that guilt feels like, and I know what it means to feel sorry Sam. I am sorry.
You know, old me I would have just kept going until you died; because the ends always justified the means, but what I went through, well that PB and J taught me that angles can changes; so who knows? Maybe Winchesters can too.
[Supernatural] S9 Ep 11
من همیشه فراز و فرود این کرکتر رو دوست داشتهم. به تنهایی میشه تکاملش رو با کهنالگوی کمبل انطباق داد.
پ.ن: به بهانه و rewatch و review ی با دلِ فرصت Supernatural بعد از چندین سال.
Friday. July 10, 2020. 11:28 P.M
20 تیرماه 1399
+
اندر احوالات کرونا یکی هم اینه که گاها به شدت دلت instant coffee بیرون رو میخواد؛ در حالی که میدونی مزهش هیچ تفاوتی با اونی که توی خونه داری نداره!
و شما حقیقتا نمیدونین که: هاو ماچ آی وانا درینک دت فریکینگ کافی رایت نَو!
Sunday. July 05, 2020. 02:45 P.M
15 تیر 1399
+
من به اعتقادات شما احترام نمیذارم؛ من به حقِ شما برای داشتن اعتقاد شخصیتون احترام میذارم.
Sunday. June 28, 2020. 04:23 P.M
08 تیر 1399
+
تو خنکای ده درجه شب، در حالی که هنوز دست چپم رو به سختی بکار میگیرم، تکیه دادم به نردههای خونۀ همسایه و ستارهها رو تماشا میکنم. کرونا، چکاپ بیمارستان، وضعیت دستم، مشکلات دفتر… واقعیت اینه که این روزها بیشتر از هر زمان دیگهای تو ماههای اخیر احساس خستگی میکنم.
These damn freaking’ days…
گاهی هم اینطوری…
Wednesday. May 13, 2020. 04:23 P.M
24 اردیبهشت 1399
+
هیچوقت نمیدونی که خاطرات قدیمی و فراموش شدهات، چه روزی ممکنه که ناگهان به سراغت بیان.
یک روز، اون خاطره میتونه اسم بچهای باشه که کنارت مینشسته. یک روز دیگه ممکنه اسم خیابونی باشه که خوابش رو دیدی، و یک روز، واژهای که تو اون روزها هنوز معناش رو نمیدونستی…
بالاخره یک روز به سراغت میان؛ طوری که انگار هرگز فراموششون نکرده بودی.
Saturday. May 09, 2020. 04:23 P.M
20 اردیبهشت 1399
+
ほら目の前に、広がった僕らの 生きる世界…
ببین که پیشرومون چه جهان پهناوری گسترده شده…
By: ViViD
سال گذشته در چنین روز و ساعاتی در حالی که تنها کتابی که توی کیفم داشتم رو ورق میزدم، منتظر پرواز توکیو از فرودگاه آتاتورک بودم. اما الان انگار که یه دایره رو دور زده باشم، باز نشستم و به صدای قورباغههای شالیزار پشت پنجره گوش میدم.:-)
Saturday. May 09, 2020. 03:23 P.M
20 اردیبهشت 1399
+
“I hate being a slave to my emotions; but just because I reject them, doesn’t mean they disappear.”
He said.
Thursday. May 07, 2020. 11:20 P.M
18 اردیبهشت 1399
+
حافظه آدمیزاد هم جدا چیز عجیبیه؛ 4KB نسبتهای مثلثاتی به سختی توش جا میشه؛ اما برای جا دادن یاد و خاطرات آدمها، حقیقتا 4TB هم براش کمه.
Monday. May 04, 2020. 10:45 P.M
14 اردیبهشت 1399
+
خاطرم هست که یکی میگفت افغانها به همراه مریض میگن «نگران.»
قشنگ نیست؟ مثلا از یکی بپرسن «کسی نگرانت هست؟ نگرانت کجاست؟»
یا بهش بگن «من نگرانت میشم.»
یا یکی بگه «خیالم راحته؛ فلانی نگرانمه…»
پ.ن: اون یک نفر به تصورم که زهرا بوده باشه.
Saturday. May 02, 2020. 08:35 P.M
12 اردیبهشت 1399
+
برای کیک پرتقال Shizue سان نقشۀ خوبی کشیده بودیم؛ میز Chevy رو کشونکشون بردیم بیرون و با بساط کامل عصرونه نشستیم تو پاگرد آپارتمان، جلوی واحدهامون. به چند تا قطعه گوش دادیم، با قهوههامون خوش گذروندیم و در حال لذت بردن از هوای بهاری، چند ساعتی از هر دری گپ زدیم. لذتبخشترین لحظات این روزهای من اگر که پرسیده باشید، همینهاست…
این روزها با تمام نگرانیهاش، از هر فرصتی برای نشستن کنار هم و گپ زدن استفاده میکنیم؛ روزهایی که هیچ کدوم دلمون نمیخواد با یادآوری خروارها فاصله و تابستون گرم و طولانی که قراره مثل آدامس کش بیاد، برای هم سختترش کنیم.