Skip to content

Archive for April, 2011

30
Apr

اون شب که با شوق و ذوق خبر داد Offer گرفته. خیلی خوشحال شدم؛ خیلی غمگین شدم. اینقدر که شام از گلوم پایین نرفت.

دیشب که خبرداد نامه ش تو راهه، خیلی خیلی شاد شدم؛ اما دلم هم خیلی گرفت…

کل امروز اما احساس خلاء و خواب آلودگی می کردم، احساس بی اشتهایی و ضعف. این احساس که خب بعدش چی؟ آخرش که چی؟ چکار می خوام بکنم با خودم و برنامه هام؟

با تهمینه حرف میزدم. راجع به چیزهایی که همیشه بهشون فکر می کردم. به چیزهایی که میخواستم و نشد. به اینکه طور دیگه شد. به محافظه کاریهای ناخوآگاهی که از بچگی کردم، و نمی دونم چرا گریه کردم؟ چون دلم از رفتنش ترسید؟ از خلاء؟ از عادتهام؟

چون زیادی احساس کسالت و خستگی می کنم؟ چون این عادتهای لعنتی دست از سرم بر نمی دارن و همیشه اذیت می کنن؟

دیشب خوابشون رو میدیم.خواب خواسته هامو خواب خلاء هامو. خواب ترسهام و سرگردانی هام. کارایی که باید می کردم؟ میخواستم بکنم؟ باید بکنم؟ و ترس از چیزهایی که نیست. ترس از رو به رو شدن با اونها. و باز هم توی خواب گریه کردم!

امشب اما؛ به نظر میاد که موسیقی فوق العاده ی سکایی ایچی هم مزید بر علت خستگی و ملنگیم شده.

بالاخره باید برای کارها یه برنامه ای بریزم. بالاخره اون هم باید بره… گاهی از عادتهام احساس خودخواهی بهم دست میده. اما خب…بالاخره باید باهاش رو به رو شد من که میدونستم. از همون اولش.

 بالاخره… اتفاقهایی که خواهد افتاد…

احساس میکنم نیاز به غیبت ضغری دارم.

و البته که.. من به دنبال شهامتم می گردم:-)

18
Apr

روباه: اسم شما؟

طوطی: طوطیه!

روباه: طوطی چی؟

طوطی: طوطی شکرشکن!

میمون: اتهام؟

روباه: جعل نام.

خر: راست میگه اون اسم مارو دزدیه.

روباه: کار شما؟

طوطی: عاشقی

روباه: شغل شما؟

طوطی: شاعری.

میمون: تو شاعری یا طوطی؟

طوطی: طوطی شاعرم من.

میمون: شاعر، طوطی نمیشه!

طوطی: خب دیگه پس! خرم من!

طوطی: هر شاعر خر نمیشه! / اسب: هر خری شاعر نمیشه!

خرس: به هر کتابی برسه، شعراشو از بر نمیشه. تا سر فرصت بشینه، همشو رو نویس کنه، بعد توی دیوان خودش، به خط و امضای خودش، اونارو پاک نویس کنه!

بز: شاعر خوب قلندره!/ خر: خر که قلندر نمیشه!

میمون: فکرش باهاس روشن باشه/ خر: خر که منور نمیشه!

طوطی: شاعر باید عمیق باشه!/ خر: خر که مقعر نمیشه!

خاله: شاعر باید عطر بزنه!/ خر: خر که معطر نمیشه!

روباه: شاعر باید شیک باشه؛ لباس فاخر بپوشه!/ خر: با هیچ لباس فاخری، خر که مفخر نمیشه!

اسب: شاعر باید پاااک باشه!/ خر: خر که مطهر نمیشه!

شتر: قدش باهاس درااز باشه!/ خر: خر که صنوبر نمیشه!

خرس: صورت خوب داشته باشه!/ خر: خر که مصور نمیشه!

خاله: شاعر خوب زن میگیره!/ خر: خر که مکرر نمیشه!


خر: حالا آقایون؛ شما بگین! شما قضاوت بکنین؛ بنده خرم یا ایشون؟!…



شهر قصه بیژن مفید

پرده ی چهارم


یاد استاد سادات عزیز به خیر. مرد نازنینی بود. شهر قصه ش رو که خیلی هم دوستش داشت، گم کرده بود. خودم دوباره براش زدم و بردم. هر از چندگاهی که دلم برای این نمایشنامه تنگ میشه و بهش گوش میدم، یادی ازش می کنم…  😉




18
Apr


Wandering Son، بهترین انیمه ی فصل پیش. یعنی واقعا بی نظیر بود…