میشه یه سوالی بپرسم؟:دی
چرا بعضی ها زرتی روی آدمهایی که باهاشون یه مدت آشنا هستن اسم دوست رو میذارن؟ این قطعا نشونهی حسن نیتشون هست و من اینو درک میکنم و قدردانم؛ ولی مگه هر کس از راه میرسه و صرف اینکه با هم یه سلام و یه مقدار همکاری داشتین دوسته؟
در مورد پرستیژ اجتماعی این لغت صحبت نمیکنمها! واقعیتش درونیش رو میگم.
دایرهی دوستیهای ملت چرا اینقدر پت و پهنه آخه؟! :دی
حداقل اگر اینقدر بهم محبت داری که میگی فکر میکردی من دوستت بودم (احتمالا الان دیگه نیستم؟:دی) که فلان حرف رو باهام در میون گذاشتی، بهم نگو که به عنوان یه دوست ازم این توقعات رو داری!
من یاد گرفتم که از احدی توی زندگیم توقعی نداشته باشم. چه برسه از دوست؛ مگر این توقع که بهانه کافی برای درگیری ذهنی و عاطفی رو بهم بده.
و بر عکس؛ توقع کسی رو هم پاسخگو نباشم. مگر این توقع که بهانه ی درگیریش رو در این مقوله از من بخواد.
من شاید اشتباه میکنم؛ اما این تفکر منه. و قطعا منافاتی با این مسئله نداره که خیلی از آدمها رو هم واقعا دوست داشته باشم.
گویند که…
یک در مقابل یک؛ یکی بزن، یکی بخور!
***
میدونی؟
اگر فکر میکنی ایدهی خوبیه که در حالی که پات رو انداختی رو پات بگی که چقدر آدم باهوشی هستی؛ چقدر کولی و زمانی که خیلی حس میکنی چقدر آدم رک و باحالی هستی و بهم بگی که از فلانی و فلانی و فلانی هیچ خوشت نمیاد پیف پیف! ،بعد با بیتفاوت ترین حالت ممکن بهم بگی که اصلا واسه چی اینقدر به مطالعه علاقه دارم و زور اضافی(!) میزنم که نهاینش چندرغاز بذارن کف دستم؟!
از من دلخور نشو؛ اگر همون موقع بذارم تو کاسهت که یه آدمهایی مثل من هم تو دنیا وجود دارن که از تو هیچ خوششون نمیاد و تصور میکنم که چقدر آدم چرند و بی مزهای هستی؛ و بهتره پاتو زیادی از گلیمت درازتر نکنی.
و البته قبل از اینکه درست متوجه بشی چطور از روی جلال و جبروت بیمعنیت دو دور رد شدم، من برگشتم به اتاقم.
خودشیفته بودن هم آدابی داره؛
یعنی خوشت بیاد یا نیاد؛ یه همچین آدمیام من.