چه تفکرات عجیبی دارن بعضیها.
طرف آنچنان میگه «من اصلا تصمیم نداشتم هیچوقت بیام اینجا! ولی اینبار استثنائا اومدم!» یکی ندونه فکر میکنه عجب از خودگذشتگیای کرده! چقدر نیاز بوده بهش اینجا و لطف کرده بالاخره تشریف آورده! لول
فکر میکنم آزاردهندهترین قانونهای ممکن رو خود آدمها برای شخص خودشون میذارن. قانونهایی که برای هیچکس جز خودشون معنیدار و مهم نیست.
بهش که نگاه کنی میبینی فقط سر خودشه که از تمام اون روزهای خاطرهانگیز با هم بودن بیکلاه مونده؛ بدون اینکه کسی لحظه ای به این موضوع توجه کرده باشه.
حقیقت اینه که هیچکس نه به حضور من نیاز داره نه به حضور تو عزیز!
همه مون از سر محبت و دوستی به حضور هم نیاز داریم؛ فقط همین.
چه تفکرات غریبی دارن بعضی ها…