+
از وقتی که پست، کلید کمد دانشکده رو آورده، از روی میز برش نداشتم. همین گوشهها دور و بر لپتتاپه. عادتم شده که وقت کار کردن، باهاش بازی کنم. اون منتظره که برگرده خونهش؛ منم منتظرم که زمان برداشتن اون یادداشت از داخل کمد فرا برسه.
فقط یکم دیگه… چیز زیادی نمونده…
Comments are closed.