+
خوب که فکر میکنم، تخیل و تصور هیچوقت از زندگی من جدا نبوده. از بیشتر موقعیتهای زندگیم تصوراتی داشتم. حتی توی زندگی روزمره، از تهیۀ یه ظرف پاستای گوجهای گرفته تا مهمترین تصمیمات زندگیم. میزان رضایتم از شرایط، اغلب ناشی از درجۀ انطباق نتیجه با همین تصویرهای ذهنیه.
اگر بخوام صادق باشم، هیچ به خاطر نمیاوردم که چی داخل اون یادداشت نوشته بودم. روی نوار نسبتا باریکی نوشته شده بود؛ روی برگۀ کاهی چرکنویس که هفتـهشت تا تا خورده بود. خوب خاطرم هست که یه بعد از ظهر پاییزی بود؛ بعد از تموم شدن کلاسها، مثل اغلب اون روزها نشسته بودم تو کتابخونه و سعی میکردم روی ارائۀ کلاس سیاست کار کنم…
کمد رو که تحویل دادم، نشستم تو لابی دانشکده و یادداشت رو باز کردم. توی اون یادداشت برای خودم از یکسال قبل از ورود به دانشکده چیزهایی نوشته بودم… از روزهای خیلی سخت… از اعتقادم نسبت به خودم، برنامههام، از روزهایی که پشت سر گذاشتم و از روزهای در پیش رو. آخر نامه اضافه کرده بودم «یه دوشنبه روزی؛ ساعت 3:30 بعدازظهر. 18 مهر 94. کتابخونۀ دانشکده. وقتی حوصلۀ سیاست ندارم و گرسنمه!»
کلی با خودم خندیدم. به پری سه سال قبل و اون همه اعتقاد، با رضایتمندی تمام، لبخند زدم…
Sunday. April 28, 2019. 10:20 P.M
8 اردیبهشت 1398
+
به کلید سیاه رنگ کمد دانشکده نگاه میکنم و میذارمش تو جیبم. دیگه وقتش رسیده؛ وقت برداشتن اون یادداشت کذایی و به پایان رسوندن این عهد سه سال و نیمه، فرا رسیده…
Saturday. April 27, 2019. 11:49 P.M
7 اردیبهشت 1398
+
نشستم کنار پنجره و در حالی که چای و نباتم رو هم میزنم، از منظرۀ سرسبز و خیسخوردۀ پشت پنجره لذت میبرم. به دونههای درشت بارون که توی نور خورشید میدرخشن نگاه میکنم و هر از گاهی اون بالاها دنبال رنگینکمون میگردم. چند سالی میشه که رنگینکمون ندیدم.
به این فکر میکنم که زندگی با همین پدیدههای کوچیکش، چقـــدر میتونه خوشایند و شادیبخش باشه。;-)
Monday. April 22, 2019. 05:49 P.M
2 اردیبهشت 1398
+
اول اردیبهشت ماه جلالی، [در حالی که] بلبل نشسته بر منابر قضبان! من برای بار نمیدونم چندم نشستم سر این مقالۀ کذایی موسیقی پاپ ژاپن، به این امید که بار آخری باشه که مجبورم بهش دست بزنم. دوست داشتم بعد از شش ماه پروندهش بسته بشه تا یه موضوع جدید رو شروع کنم. اما اینطور که به نظر میرسه تا مدتی فرصت این کار رو پیدا نخواهم کرد.
Sunday. April 21, 2019. 07:47 P.M
1 اردیبهشت 1398
+
واقعیت اینه که همیشه این آدما نیستن که عوض میشن؛ گاهی هم شناخت ماست که نسبت بهشون بیشتر میشه. همم؟
Monday. April 15, 2019. 10:16 P.M
26 فروردین 1398
+
در حال حاضر هیچ چیز نمیتونه بیشتر از این خوشحالم کنه که…
من متشکرم از این همه مساعدتی که از بالا صورت میگیره :دی
Monday. April 15, 2019. 06:42 P.M
26 فروردین 1398
+
در حال حاضر هیچ چیز نمیتونه بیشتر از این خوشحالم کنه که بستۀ پستی که دو هفته ست تو راه دارم و تمام زندگی آکادمیکم داخلش هست، زودتر برسه دستم. و البته بیشتر خوشحال خواهم شد اگر وضعیت مقالهای که نزدیک به دو ماه پیش برای ژورنال علامه ثبت کردم از «ارسال توسط نویسنده» به «در حال داوری» تغییر حالت بده.
Saturday. April 13, 2019. 11:30 A.M
24 فروردین 1398
+
شاید ندونید؛ ولی یکی از خوششانسیهای بزرگ زندگی هر کسی، توانایی درک «نشانه»های زندگیشه. چیزهای زیادی تو این دنیا وجود داره که اگر بهشون توجه کنی، خودشون رو بهت نشون میدن. باهات حرفها میزنن…