+
There is a huge difference between the things that I CAN do, and the things that I CHOOSE to do.
و مردم، اغلب تازه زمانی این واقعیت رو میفهمن، که همدیگه رو تا آستانۀ از دست دادن چلونده باشن.
Tuesday. Aug 27, 2019. 10:45 P.M
05 شهریور 1398
+
درست مثل بیسکوئیت دایجستیوی که توی گرما و رطوبت چای نم میکشه و آروم آروم نرم میشه…
Wednesday. Aug 14, 2019. 10:15 A.M
22 مرداد 1398
+
حال و هوای این اتاق رو حقیقتاً دوست دارم. حس و حال این دیوارها رو؛ این تختۀ بزرگ رو؛ این پنجرۀ قدی رو و این میز رو که گاهاً وقتی پشتش میشینم، زودتر از هر کیلومتر کیلومتری که توی ژاپن زیر بارونش راه برم، به تفکرات و نقشههای پیچیدۀ ذهنیم جواب میده.
من و آخرین تصاویر ذهنیم بالاخره یکجایی به هم رسیدیم. قصد دارم صفرش کنم و تولید جدیدترینهاشون رو از سر بگیرم. قطعاً طول میکشه؛ ولی همیشه باید از یه جایی شروع بشه.
نقطۀ شروع این یکی اما، به تصورم که همینجاست.
Sunday. Aug 11, 2019. 09:21 P.M
19 مرداد 1398
+
بازگشت دوباره، در عین حال یعنی فرصتی برای انجام کارهایی که باید همینجا دنبالشون کنی و از اون جمله پیگیری وضعیت مقالههام و سر زدن به استاد سوپروایزرم هم هست؛ با تمام این احوال، اصلاً باورم نمیشه مقالۀ کذایی بعد از شش ماه و خوردهای هنوز از حالت داوری خارج نشده.
من تبریک میگم واقعاً. یعنی جداً خسته نباشید.
Saturday. Aug 10, 2019. 08:46 P.M
18 مرداد 1398
+
خوش گذروندن جدا یکجور هنره که هر کسی هم بلد نیستش. خوش گذروندن به این معنی نیست که بهترین چیزها رو داشته باشه تا بتونی از زندگی و روزهات لذت ببری. خوش گذروندن یعنی با همون چیزهایی که دم دست داری بتونی لحظات خوبی برای خودت بسازی.
Friday. Aug 09, 2019. 12:16 P.M
17 مرداد 1398
+
وقتی بعد از 15 ساعت بالاخره چشم باز کردم، اولین چیزی که دیدم سقف اتاق بود. گردنم رو چرخوندم و به وایتبرد بزرگ روی دیوار نگاه کردم. تو تاریک و روشن صبح هنوز همون شکلی به نظر میرسید.
نه حس کسی رو دارم که چند ماهی اینجا نبوده و نه احساس کسی رو که جای دیگهای زمان گذرونده. همونقدر عادی، همیشگی و معمولی.
Thursday. Aug 08, 2019. 11:30 A.M
16 مرداد 1398
+
اینکه بعد از زلزله 6.3 ریشتری دیشب Miyagi هنوز هم می شه بدون مشکل از خط Shinkansen توهوکو استفاده کرد، اگر اسمش خوش شانسی نیست، پس چیه؟ lol
Saturday. Aug 05, 2019. 03:30 P.M
13 مرداد 1398
+
چند روز پیش که داشتم به دنبال یه پست قدیمی آرشیو رو زیر و رو میکردم، متوجه شدم ششم آگوست که بیاد، ده سالی میشه که اینجا با خودم مشغولم و خوش میگذرونم. یکجا نشینی ده ساله مدت زمان کمی نیست. ششم آگوست روی زمین نیستم؛ در عین حال بدو بدوی بستن چمدون و روز آخر کاری رو هم که بگذارم روش، احتمالا بهترین زمان همین الان هست که ازش یادی بکنم.
هیچوقت دوست نداشتم برگردم و دائم به پشت سرم نگاه کنم؛ اما دوست دارم هر از چند گاهی برگردم و به راهی که اومدم نگاهی بندازم. این به آدم کمک میکنه. به امروزش، و به فرداهاش.
قرار بود کمی لاکچریتر باشه هاها؛ ولی خب وسط این همه شلوغ پلوغی اتاق و کمبود زمان هم لطف خودش رو داره. «یه تیکه کیک و کمی چای جاسمین: به افتخار روزهای گذشته و هزار راه هیجانانگیز نرفته؛ به سلامتی امروز! نوش! و باریکلا رفیق!»;-)
~なんくるないさ
Saturday. Aug 04, 2019. 09:55 P.M
13 مرداد 1398
+
آخرین روزهای کاری تابستان گـــرم، شلـــــوغ و طولانی؛ همم… شاید نه دقیقاٌ، بلکه تحقیقاً. لول