+
چند روز پیش که داشتم به دنبال یه پست قدیمی آرشیو رو زیر و رو میکردم، متوجه شدم ششم آگوست که بیاد، ده سالی میشه که اینجا با خودم مشغولم و خوش میگذرونم. یکجا نشینی ده ساله مدت زمان کمی نیست. ششم آگوست روی زمین نیستم؛ در عین حال بدو بدوی بستن چمدون و روز آخر کاری رو هم که بگذارم روش، احتمالا بهترین زمان همین الان هست که ازش یادی بکنم.
هیچوقت دوست نداشتم برگردم و دائم به پشت سرم نگاه کنم؛ اما دوست دارم هر از چند گاهی برگردم و به راهی که اومدم نگاهی بندازم. این به آدم کمک میکنه. به امروزش، و به فرداهاش.
قرار بود کمی لاکچریتر باشه هاها؛ ولی خب وسط این همه شلوغ پلوغی اتاق و کمبود زمان هم لطف خودش رو داره. «یه تیکه کیک و کمی چای جاسمین: به افتخار روزهای گذشته و هزار راه هیجانانگیز نرفته؛ به سلامتی امروز! نوش! و باریکلا رفیق!»;-)
~なんくるないさ
Comments are closed.