+
وقتی بعد از 15 ساعت بالاخره چشم باز کردم، اولین چیزی که دیدم سقف اتاق بود. گردنم رو چرخوندم و به وایتبرد بزرگ روی دیوار نگاه کردم. تو تاریک و روشن صبح هنوز همون شکلی به نظر میرسید.
نه حس کسی رو دارم که چند ماهی اینجا نبوده و نه احساس کسی رو که جای دیگهای زمان گذرونده. همونقدر عادی، همیشگی و معمولی.