+
«بالاخره در زندگی هر کس چیزهایی هست که او را تحت تاثیر قرار داده باشد. مثلاً کسی صدایت زد، و تو حرفهایش را نفهمیدی. شاید گفت: «بیا غذاتو بخور.» ولی جواب ندادی. بعد یک دفعه به خودت میآیی. میپرسی: «چی؟» ولی او هم یادش نمیآید چه گفته است. شاید هم میخواست خاطرهای تعریف کند و دیگر هیچ وقت صحبتی از آن نخواهد شد. و شاید این اتفاقی بود که زندگی شما را تحت تاثیر قرار داده است.
یا مثلاً فکر کن کلاس اولی هستی. دستهایت را با روپوشت خشک میکنی. درست با پایین پیراهنت. بعد بچهها میبینند و بهت میخندند. میگویند شاشیدی در حالی که تو دستهایت را به روش خودت خشک میکردی و این اسم رویت میماند. مثلا نمیگویند محمود یا محدثه یا نوید یا زیبا. صدایت میزدند: «شاشو!» و شاید این اتفاقی است که تو را تحت تاثیر قرار داده است.
رفته بودی قدم بزنی. بعد از مدرسه بود. در راه به درختهای چنار نگاه کردی که میوه دادهاند. زمین پر از شکوفهی نارون است. همه چیز خیلی تمیز و شفاف و خوش بوست. یک جوری که رقیق میشدی مثل هوای اردیبهشت در روزی نیمه ابری و آفتاب برای لحظاتی که به خودت میآیی…
یک وقتی باران میبارید. تو نمیدیدیاش. زل زده بودی، معلوم نبود به کجا. به یک جایی نگاه میکردی که من تا به حال آنجا را ندیدهام. صدای قطرات آب روی کانال گالوانیزهی کولر در اتاق میپیچد. شاید این لحظهایست که تو را تحت تاثیر قرار داده است.
و با این حال نمیدانی چیست. متن غریبیست که یک بار، وقتی هفده هجده سالت بود، جایی خواندی. و هنوز در تو زنده است. در پهنهی دشتهای درون. میشکفد. گل میدهد. و حالا بخشی از منظرهی توست. بدون آن هرگز اینچنین نبودهای.»
«پشت کمد»
از مجموعه دستنوشتههای محمود افشاری
Monday. Jan 13, 2020. 10:12 P.M
23 دی 1398
+
یکی از خوبیهای نگه داشتن تقویمهای قدیمی، از قضا اینه که میتونی مدتها بعد بهشون نگاهی بندازی و از عملکرد خودت یه چیزهایی یاد بگیری. داشتم به تقویم سال 2018 نگاه میکردم؛ مشخصا به تقویم روزانهای که همیشۀ خدا به دیوار دارم و پر از جرئیات ریز و درشتـه.* روی یکی از روزهای اوائل دسامبر نوشته بودم «تا امروز باید پروندۀ قضیۀ X بسته شده باشه» و خوب به خاطر دارم که این یادداشت رو یکماه قبل از ماه دسامبر نوشته بودم؛ برای پروندهای که نهایت کنترلم روش 20 درصد بود.
وقتی قضیۀ کذایی به سرانجام رسید، مثل هر روز دوباره به تقویم سر زدم؛ هنوز 15 نوامبر هم نشده بود…
***
برای آدم greedy مثل من که سکون حوصلهش رو سر میبره و کمتر به چیزی راضی میشه، هر جشن و اتفاقی یه فرصته برای مارک کردن تقویم و برنامهریزیهای جدید. وقتی برگشتم ایران، خاک یکی دو تا پروندۀ قدیمی رو گرفتم و نسبت به چندتایی، ارزیابیهای جدید انجام دادم. خوب یا بد، کم یا زیاد، این روزها زندگی با موقعیتهای بسیارِ ترجیح و تصمیمش باز هم شکل متفاوتی به خودش گرفته. هنوز انتهاش رو با قاطعیت نمیبینم؛ اما میدونم که وقت یک رقص جدید فرا رسیده…
* من سه تقویم متفاوت روزانه، ماهانه و سالانه دارم که به طور همزمان ازشون استفاده میکنم.
Sunday. Jan 12, 2020. 11:15 P.M
22 دی 1398
+
عارضم که…
یه زمانهایی… یه کارهایی تو زندگی هست که باید مدتها قبل از تحققشون، براشون چاله کند!
الان دقیقا میخوام همین کار رو بکنم.