+
در حالی که قهوهم رو مزهمزه می کردم، به اخبار نه شب گوش میدادم. عمدۀ اخبار در مورد Shimura Ken، کمدین ژاپنی بود که روز قبل به خاطر ابتلا به کرونا فوت کرده بود. خبر شامل صحنههایی از اجراهای قدیمی او بود و مصاحبه با برادرش؛ و در عین حال تصاویری از مردم که مقابل در خونهش دستههای گل گذاشته بودن.
عجیب بود که میتونستم برای کسی که هرگز کارهاش رو ندیده بودم، خبرهاش رو دنبال نکرده بودم و حتی هرگز اسمی ازش نشنیده بودم، اینطور متاثر بشم.
درد مشترک اینطوریه؛ همینقدر غمگنانه، قابل درک و در عین حال همینقدر ساده و زیبا.
Tuesday. March 31, 2020. 01:22 P.M
12 فروردین 1399
+
خوب که فکر میکنم، میبینم این اولین باریه که با هفت و نیم میلیارد آدم روی کره زمین، دغدغه مشترک دارم.
Sunday. March 29, 2020. 08:30 P.M
10 فروردین 1399
+
این آهنگ «یه چیزی میشه دیگه» که رضا صادقی اخیرا در باب وضعیت این روزها خونده رو امروز کاملا اتفاقی تو یه چنل خبری باهاش برخورد کردم؛ این قطعه دقیقاً مصداق بارزی از الگوی مدیریتی خرد و کلانِ حداقل نیمی از ما ایرانیهاست.
ببین به کجا رسیدیم…! حال و روز مردم رو ببین! ببین چقدر آدم به خاطر همین طرز تفکر زندگیشون رو از دست دادن، به تنگنا افتادن و هنوز هم این رو نفمیدن! اگر تمام اینها نتیجه مستقیم یه طرز تفکر صرفا علی اللهی تو زندگی اغلب ما ایرانیها نیست؛ پس دقیقا نتیجۀ چیه؟!
یعنی هرگز این همه از مردم کشورم مایوس نشده بودم.
Friday. March 27, 2020. 05:27 P.M
08 فروردین 1399
+
امروز مجبور شدم از شست پام عذرخواهی کنم.
مطمئن نیستم ناخن گرفتن جز کارهایی باشه که مردم اول صبح انجام میدن؛ اما قطعا جز اولین کارهایی بود که مجبورم کرد اول صبح دوم فروردین ماه از انگشت شست پام معذرت بخوام.
بعد از چند وقتی، تصمیم گرفتم کمی کوتاهش کنم که متوجه شدم زیر لاک بنفشرنگ، خیلی خوشحال به نظر نمیرسه. کمی به داخل متمایل شده بود و احتمال میدم که به خاطر فشار طولانی مدت کفش بوده باشه؛ به علاوه مقداری ناهموارتر از قبل به نظر میرسید. به هر حال سرمای شش ماه گذشته و پوشش مداوم پاها کار خودش رو کرده بود؛ اما در هر صورت این سطح از بیتوجهی هم جدا نوبر بود برای خودش.
یه تقویت کننده ناخن سفارش دادم و کمی با انگشتهام وقت گذروندم. دو ساعت بعد یه یادداشت به باقی یادداشتهای سال جدید روی دیوار اضافه شده بود تا فراموش نکنم که اولین عذرخواهی سال 99 رو به خودم بدهکار بودم.
Saturday. March 21, 2020. 02:03 P.M
02 فروردین 1399
+
یه جلسۀ ملالآور و طولانی تو موسسه، یه شام دوستانه به مناسبت شب سال نو با Chimchim و شرکت تو مراسم فارغ التحصیلی بچههایی که امسال باهاشون خوش میگذروندم؛ اگر که پرسیده باشید، آخرین روز سال 98 برای من اینطوری گذشت…
سختیهای خودش رو داشت اما در عین حال یک دنیا تجربه بود. از اونچه که پشت سر گذاشتم، نسبتا راضیام. تا جایی که در توانم بود خوش گذروندم؛ با آدمهایی که دوستشون داشتم، خندیدم و از روزهام لذت بردم. برای درک لحظات زندگیم تو دنیای بزرگ و زیبایی که توش زندگی میکنیم، زمان گذاشتم؛ وزش باد رو حس کردم و به قدر کفایت به صدای بارون گوش دادم. میتونم بگم که زندگیم رو این یکسال، به تمامه زندگی کردم. در عین حال ناگفته نمونه که تنها یک حسرت دارم؛ اون هم اینه که یکسال گذشته به قدر کافی لحظاتی که با مادر و پدرم گذروندم رو ثبت نکردم؛ البته کوتاه بودن؛ اما همیشه میتونه از اون چیزی که هست، بهتر باشه.
در هر حال چه سخت و چه خوشمزه و چه لذتبخش، سال گذشتۀ من مثل تمام سالهای قبل، در تلاش برای روزهایی بهتر گذشت…
میریم که پروندۀ سال کهنه رو بذاریم تو آرشیو و پوشۀ سال جدید رو باز کنیم.
Yup! برو که رفتیم!;-)
Friday. March 20, 2020. 07:03 P.M
01 فروردین 1399
+
عکس رو که فرستاد، پیام داد که «دقیقا یکسال پیش بود.»
نه اون تونست توی این شرایط پیچیده برگرده و نه من.
جواب دادم «همم… الان باید در حال گاز زدن به پانینی و مزهمزه کردن لاتهمون میبودیم!»
نوشت «لعنت…»
نوشتم که «حقیقتا… لعنت…»
* به بهانه اولین سالی که اسفندش اومد و رفت… و ما به رسم ده سال گذشته همدیگه رو ملاقات نکردیم، صبحانهمون رو تو رئیس نخوردیم، با قهوهمون خوش نگذروندیم و چند ساعتی رو در رو گپ نزدیم…
Monday. March 16, 2020. 09:03 P.M
26 اسفند 1398
+
「人生の喜びや悲しみは、根本的に一つの現象なのだ。この世で起きることには、本来何の色も着いていない。そこに喜びだの悲しみだのの色を着けるのは人間だ。」
(北野式『全思考』幼冬舎)
Wednesday. March 11, 2020. 10:03 A.M
21 اسفند 1398
+
اگر پرسیده باشید، توی این یکسال گذشته کمتر چیزی به اندازۀ عدم امکان به اشتراک گذاشتن اونچه که گوش میکنم، (بخوانید اونچه که دستافشان و پایکوبان فکر میکنم) تونسته من رو آزار بده. لول