Skip to content

Archive for December, 2020

23
Dec

+

メリークリスマス!

اگر که پرسیده باشید، بعد از جلسۀ ارزشیابی دو ساعته و ملال‌آور با همکاران، آخرین ساعات روز کاری سال 2020 برای من اینطوری گذشت.

 

پ.ن: هیساشی‌بوری. از دو ماه بیشتر شد؛ می‌دونم.

Wednesday. Dec 23, 2020. 11:10 P.M
3 دی 1399

 

23
Dec

窓から雨を見ながらそうちゃんの声が聞こえる:

-パリ先生、今日は rainy。

+そうだよ。It’s rainingね。

-明日もrainy?

+さぁ、先生も知らないよ。

.

追伸:私の愛しい愛しいそうすけ。

Sunday. Dec 20, 2020. 11:20 P.M
30 آذر 1399

 

18
Dec

+

کنبانوا پری،

حالت چطوره؟ امروز رو خوب گذروندی؟
امشب که این نامه رو برات می نویسم، وضعیت فعلی رو به درستی نمی دونم، زمانی که این ایمیل رو ببینی، حتما حال و هوای این روزها رو به خاطر میاری. اما خب اهمیتی نداره؛ این ایمیل رو برای تو… پری آینده… می نویسم.
قبل از این تصمیم داشتم که مثل همیشه یه دادداشت دستی برات بنویسم؛ واقعیت حس قلم و کاغذ و دست خط چیز دیگه‌ایه؛ بعد هم فکر کردم کلی هیجان انگیز میشه اگر بگذارمش داخل یه جعبۀ چوبی و خاکش کنم برای تو. اما نهایتا رفقا از این کار منصرفم کردن. راست می گفتن؛ هیچ وقت نمی دونی که یک تیکه خاک تو این مملکت تا کی سر جاش باقی می مونه. به علاوه، وقتی این ایمیل به دستت برسه می تونی یه حس غیرمنتظرۀ ناشی از فراموشی رو هم تجربه کنی.
بگذریم… دوست دارم بدونم این روزها چطور زندگیت رو می گذرونی؟ درست مثل قدیم، همه چیز طبق برنامه هات پیش میره؟ با تجربه های جدید چطوری؟ با آدم های جدیدی آشنا شدی؟ بگو ببینم این اواخر، چیزهای جدیدی از این دنیا یاد گرفتی؟
امشب که این نامه رو برات می نویسم، علی رغم تمام سختی هایی که تا بحال کشیدم، از مسیری که طی کرده‌م احساس رضایت می کنم. (نمی دونم هنوز گاهی به خاطر میاری که سرو کله زدن با اون دفتر هردمبیل و مدیر گروه بی مسئولیت و گشاد چه حسی داشت یا نه؟= ))
هاها… هممم…. : )
راستش رو بخوای یادداشت نوشتن برای توی آینده که می دونم همیشه دلت برای زندگی غنج می زد، کمی دلهره آوره. بیشتر از همه فکر می کنم که پریِ این روزها، به احساس رضایتی که تمام این سال ها دنبالش بوده رسیده یا نه. به همون مرحله ای که همیشه می گفتی وقتی بهش برسم می تونم احساس خوبی از ثبات رو تجربه کنم؛ و بالاخره شاید تصمیم گرفتم که کمی از این تلاطم رو به زندگی واگذار کنم.
می دونی؛ ادامۀ مسیرت رو نمی دونم؛ اینکه دستِ آخر مثل همیشه شانس شیطانیت توی اون جریان کذایی هم به سراغت اومد یا نه! ولی میخوام بدونی امروز هیچکس تو این دنیا نیست که به اندازۀ من، توی آینده رو بشناسه. حتی اگر کسی ندونه، من هنوز احساس سلامتی که این روزها آرزوش رو داشتی رو به یاد میارم. چیزهایی که تصمیم گرفتی و با تمام قوا دنبالشون رفتی رو از یاد نمی برم. هیچ یادت هست نوشته های روی دیوار رو؟ وقتی تمامشون رو پاره کردی و ریختی دور؟ من همه شون رو به یاد میارم… می خوام بدونی امروز هر کجا که هستی، به خاطر تمام تلاشهات و به خاطر به اونچه که هستی، بیش از یه احساس رضایت ساده در قبال آینده! آره! بهت افتخار می کنم.
مهم نیست که چقدر سخت سعی کردی، یا اصلا برای چی، از اینکه هیچ وقت جا نزدی خوشحالم.
هی…! به نظرت آیندۀ آینده می تونه چه شکلی باشه؟  بازم می خوای که براش نامه بنویسی؟
امشبِ من، اونقدری از امشبِ تو دور نیست. شاید نزدیک به سه سال؛ با توجه به حافظۀ اعصاب خرد کنی که ازت انتظار دارم، هیچ تصور نمی کنم که وجود این نامه رو فراموش کنی : )) اما حداقل امیدوارم مثل یادداشت توی کمد، (اوه! دوست دارم بدونم که سرانجام اون یادداشت بالاخره چی شد!) یا اونی که پشت تخته وایتبرد روی دیوار بود، نشونی باشه برای احساس رضایت امروزت.
این ایمیل رو ارسال میکنم به اواخر سال 2020. امشب فقط 8 روز از سال 2018 میلادی گذشته.

خب دیگه… پاشو برو یه فنجون قهوه برای خودت درست کن و به قطعه ای که برات گذاشتم گوش بده.
ラピスラズリ
بخند! دوستت دارم! عزیز دل امروز من… پری آیندۀ من…

“A letter from January 8th, 2018”

زندگی من همیشه پر از نامه‌های به هم زنجیر شده بوده؛ توی پاکت، توی کمد، آخر یه دفترچۀ قدیمی. نامه‌هایی که همیشه بهم یادآوری می‌کنن که آدم اگر هیچ‌کسی رو هم نداشته باشه، همیشه خودش رو داره؛ و حقیقت اینه که هیچ‌کس بهتر از خودِ آدم نیست که خودش رو بفهمه. خودش رو نوازش کنه و بگه که مشکلی نیست؛ من می دونم که چه کردی. هی دست مریزاد! باریکلا رفیق!

Friday. Dec 18, 2020. 8:30 P.M
28 آذر 1399

 

 

12
Dec

+

وقتی به فاصلۀ چهار ماه از پدرش و چیزی نزدیک به دو ماه از مادربزرگ من، مادرش هم فوت کرد، احساس کردم که هیچ زمان تا این اندازه با مرگ، فشار و بیماری احاطه نشدم. بهش گفتم که حقیقتا نیاز هست چند وقتی برگرده.

و اینطوری بود که روزهای اضافه بر اضافه‌کاری من شروع شد…

Saturday. Dec 12, 2020. 07:30 A.M
3 آذر 1399
3
Dec

+

یعنی حقیقتا به پروژۀ 虎舞 ام افتخار می‌کنم! اخیرا هیچ‌چیز به اندازۀ کوبش طبل‌ها و ببرهای پر غرورم، حالم رو جا نمیاره. لول

Thursday. Dec 03, 2020. 08:20 P.M
12 آذر 1399