Skip to content

Archive for June, 2021

26
Jun

。_この世界が

世の中には酷い人がたくさんいる。

でも、

優しくて良い人もたくさんいるんだ。

これはどっちも本当だ__。

Saturday. June 26, 2021. 08:33 P.M
05 تیرماه 1400
23
Jun

+

کیک‌های پرتقال Shizue سان همیشه خوشحالم می‌کنه؛ خصوصا که اغلب تاکید می‌کنه برای تایم چای و قهوه‌م می‌فرستشون. اما واقعیتِ این خوشحالی رو تنها کسی درک می‌کنه که بدونه من تا چه اندازه به کیک پرتقال علاقه ندارم.

Wednesday. June 23, 2021. 09:50 P.M
02 تیرماه 1400
20
Jun

メグルモノ

و در نهایت اون آدم‌ها هرگز به معنای واقعی کلمه نجات پیدا نکردن؛ رها نشدن، و حتی هیچوقت طرف دیگۀ گفتگوهاشون رو ملاقات نکردن…

چون واقعیت اینه که زندگی سرشار از امیدهای بی‌سرانجام، اضطراب‌های بی‌پایان، رنج‌های بی‌تسلی، تلاش‌های بی‌نتیجه، ظلم‌های بی‌عقوبت، نیکی‌های بی‌بازگشت و پرسش‌های بی‌پاسخه.
تو این‌ها رو می‌دونی و به هر حال به تلاش در مسیرت ادامه می‌دی. به خاطر تمام اون چیزهای کوچکی که شادت می‌کنن، تجربه‌های هیجان‌انگیزی که قراره یه روزی پشت سر بذاری، دنیاهای نادیده‌ای که انتظارت رو می‌کشن؛ به خاطر تمام آدم‌هایی که کنارت ایستادن؛ دوستشون داری و دوستت دارن.

و تو می‌دونی که به خاطر وجود تمام این چیزها، زندگی موهبتیه که تا آخرین لحظه ارزش مبارزه کردن رو داره.

پ.ن: به بهانۀ آخرین خوش‌گذرونی‌های این فصلِ من با انیمۀ 『Eighty Six』

Sunday. June 20, 2021. 05:56 P.M
30 خردادماه 1400
16
Jun

無意味じゃない

حقیقتا تفاوتی نمی‌کرد که کجا باشی؛ کرونا که شروع شد، زندگی منی که تنها سه ـ چهار خیابون با محل کارم فاصله دارم ـ مثل همۀ آدم‌های دنیا شکل عوض کرد و عملا برای یکسال و نیم محدود شد به محل کار، خونه، همون چند خیابونی که بین این دو بود و آدم‌هایی بسیار انگشت‌شمار که هیچکدوم نمی‌تونستن از محله‌ای که توش کار و زندگی می‌کزدن خارج بشن. البته هنوز هم وضعیت به حالت قبل برنگشته اما با وضعیت واکسیناسیون ژاپن، احتمال می‌ره که تا آخر سال اوضاع کم‌کم به حالت عادی برگرده.

توی اون ما‌ه‌ها یکی از بهترین ایده‌هایی که به ذهنم رسید، ایدۀ «پنجشنبه‌های هیجان‌انگیز»، پیاده‌روی‌های طولانی خاطره‌انگیز تو خیابون‌های تهران با آدم‌های غریبه و آشنا بود که چندین سال باهاش خوش گذرونده بودم. جمعه‌شب‌های هیجان‌انگیز من اینبار اما، شامل یک صندلی برای من بود و دیگری برای یک دوست.

به هر حال ماه‌ها و هفته‌های قرنطینه تو چهاردیواری خونه و زندگیِ حقیقتا فرسایشیِ صرفا بین خونه و محل کار تبدیل شد به شب‌های هیجان‌انگیز و شام‌های جمعه شب و عصرهای خنک بهار و گپ‌ زدن‌های طولانی مدت همزمان با مزه‌مزۀ قهوۀ زمستونی با آدم‌هایی که خیلی وقت‌ها خودِ من میزبانشون بودم.

دو شب پیش که بعد از یکسال و نیم با تعدادی از دوستان و همکاران رفته بودیم بیرون، یک لحظه اون شب‌ها رو به یاد آوردم و ناخودآگاه لبخندی زدم. همین هم دلیلی شد برای اینکه سری به فولدر عکس‌ها بزنم و چندتاییشون رو با شما share کنم.

خلاصه همونطور که شاعر می‌گه:

ああオレたちには見えてるモノがある
きっと誰にも奪われないモノがあるはずさ
意味がないと思えるコトがある
きっとでも意図はそこに必ずある
無意味じゃない あの意図が.*

「+」

* چیزهایی وجود داره که فقط ما می‌تونیم ببینیمشون، چیزهایی که لابد کسی نمی‌تونه اون‌ها رو ازمون بگیره.
فکر می‌کردیم پس حتما چیزهای بی‌معنایی هم وجود داره،
با این وجود اون جلوها حتما هدفی برای ما هست؛ و حقیقت اینه که هیچ مقصودی بی‌معنا نیست.;-)

Wednesday. June 16, 2021. 11:20 P.M
26 خردادماه 1400
9
Jun

自由そう

نشسته بودم روی صندلی تزریق و به شیشۀ کوچکی نگاه می‌کردم که دنیا بیشتر از یکسال در تکاپوی کشف و تولید محتویاتش بود. می‌تونم بگم که احساس غیرمنتظره و غریبی داشت. خصوصا که به نظر نمی‌رسید به این زودی‌ها نوبت به من برسه؛ اما خب در جریان هستید که؟ من اساسا یکی از خوش‌شانس‌های عالمم.

Wednesday. June 09, 2021. 10:15 A.M
 19 خردادماه 1400
8
Jun

+

-「パリ先生はいい匂いがする」と急に言われた。
+「え?どんな匂い?」とちのに聞いた。
–  ニコニコしながら「イランの匂いかな~」と答えた。
+「イランの?」彼女を抱っこして楽しそうに笑ってた。

پ.ن: یکی از افتخارات آدم خارج از مملکتش، یکی هم این می‌تونه باشه که بقیه به خاطر تو که تنها معرف کشورت هستی، به هر دلیلی حس کنن که چقدر جای خوبی می‌تونه باشه کشور تو؛ و چقدر آدم‌های خوبی می‌تونن باشن هموطنانت. و من خوشحالم از این بابت. آرزو می‌کنم که حتی اگر تنها بوی خوبی می‌دم، ای کاش که این بو، همیشه یاد آور مشتی خاطرۀ خوش برای آدم‌ها باشه.

Tuesday. June 08, 2021. 09:45 P.M
  18 خردادماه 1400
6
Jun

+

دو شب پیش خواب می‌دیدم که مُرده‌م. صدای کسی رو می‌شنیدم که به درستی به خاطر ندارم کی بود؛ اما می‌تونستم بشنوم که می‌گفت دو ساعتی از مرگش گذشته. بالای سر جسمم ایستاده بودم و با حسرت به این فکر می‌کردم که همین؟ یعنی به همین راحتی همه‌ش تموم شد؟ به خانواده‌م نگاهی کردم و بعد غمگین شدم… بابت تمام کارهایی که قرار بود براشون انجام بدم و هنوز فرصتش رو پیدا نکرده بودم، سخت غمگین شدم…

از خواب که پریدم، احساس ناخوشایندی که توی خواب داشتم هنوز رهام نکرده بود. به تصورم که هرگز توی زندگیم اینطور حسرت چیزی رو نخورده بودم.

Sunday. June 06, 2021. 11:45 P.M
  16 خردادماه 1400