甘くて遠い記憶
آرزو میکنم خاطراتی داشته باشید که بتونید یک روز بشینید کنار یکی و باهاش مرورشون کنید.
شاید هم اینطوری؛ آرزو میکنم آدمهایی رو داشته باشید که بتونید یک روز بشینید و گلچین خاطراتتون رو باهاشون مرور کنید.;-)
از اون خاطرههایی که با همه ندارید و با اون آدمهایی که هر کسی نیستن.
پ.ن: به بهانۀ『Mo Dao Zu Shi』Dancing on the rooftops- S3EP04- (ِDrunken)
Saturday. Aug 21, 2021. 11:55 P.M
30 مردادماه 1400
冗談
دانشمندان گیاه گوشتخوار جدیدی در آمریکای شمالی کشف کردهاند. گیاهشناسان دریافتند این گل سفیدرنگ زیبا با مژکهای چسبناکی که روی ساقهاش دارد شکار خود را به دام میاندازد. این گیاه اولین گیاه گوشتخواری است که در ۲۰ سال اخیر شناسایی شده است./BBC
خبرش امشب قبل از خبر زلزلۀ هاییتی و وسط اخبار لحظه به لحظه افغانستان بود.
یعنی فقط حال اون عزیزانی رو خریدارم که وسط چپ و راست سیل و زلزله و آتشسوزی و کرونا و رانش زمین و فشار و این صحبتها (چیزی که از قلم نیفتاده؛ هان؟) «تریانتا اکسیدنتالیس» رو کشف کردن. همینقدر عجیب و نامتعادل.
خلاصه گفتم یه وقت بیخبر نمونین از کشف این گیاه؛ خوب نیست آدم یک تنه این همه جذابیت رو به دوش بکشه.
پ.ن: گند بزنن آی پی داینامیک رو.
Sunday. Aug 15, 2021. 00:55 A.M
24 مردادماه 1400
自分
تو همونی هستی که باید باشی؛ وگرنه واقعیت اینه که دنیا به آدمهای تکراری نیاز نداره.
Thursday. Aug 12, 2021. 01:45 P.M
19 مردادماه 1400
…たった一匹の小さなカエルが
شاید بیشتر از ده دقیقه بود که داشتم از پشت پنجره تماشاش میکردم. در حین کار کردن پشت میزم، خم شدم در بالکن رو ببندم که چشمم بهش افتاد. قورباغه رو میگم؛ نشسته بود روی نردههای بالکن.
مدتی طولانی تماشاش میکردم و از این واقعیت در حیرت بودم که یک جانور دو بند انگشتی تا چه اندازه میتونه goal-oriented باشه.* منظورم اینه که تو اغلب در بالکن رو باز میکنی و میبندی، میری اون بیرون لباسهات رو آویزون میکنی و برمیگردی و قورباغه در هر حال میتونه اونحا باشه. پشت پنجره، روی دیوار، هر کجا! و تو اغلب با نیمنگاهی بهش به کارت ادامه میدی بدون اینکه فکر کنی شاید که قورباغه هم وسط انجام کاریه؛ اونجا ننشسته چون هوا خوبه یا مثلا برای اینکه از منظره خوشش اومده. اون لحظه شاید که لحظۀ تلاقی کار تو با کار قورباغه باشه.
به هر صورت توجهام رو جلب کرد؛ شاید به این خاطر که پشت میز نشسته بودم و میتونستم ببینم که سرش رو گرفته بالا و به چیزی بالاتر از سطح نردهها نگاه میکنه. بعد، عنکبوت درشتی رو دیدم که به طور معلق بین ریلهای بالکن در حال تنیدن تار بود. اتفاقی که افتاد، این بود که قورباغه در عرض ده دقیقه نرده رو تا انتها طی کرد و پرید روی دیوار. به دیوار چسبید و بالا رفت و دست آخر پرید روی ریل.
دوست داشتم فکر کنم که عنکبوت به حضور قورباعه پی برده بود که ناگهان دست از تقلا برداشت و زیر ریل بیحرکت ایستاد، اما احتمالا واقعیت چیز دیگهایه و به هر حال عنکبوت هم دلمشغولیهای خودش رو داشت.
به هر صورت مدتی طول کشید تا اینکه قورباغه تونست محل دقیق عنکبوت چاق داستان رو پیدا کنه. می تونستم ببینم که چطور در جهت مخالف هم نشستن و قورباغه نمیتونه عنکبوت رو ببینه.
همهمون آخر این قصه رو میدونیم. قورباغه در نهایت عنکبوت رو خورد. اما اونچه که نمیدونید اینه که قهرمان روز دهم آگوست 2021 زندگی من، تنها یه قورباغه چهار سانتیمتری بود…
*پ.ن: شما بهتره که فارسی رو پاس بدارید و بخونید «هدفگرا». منتها اونچه که در اون لحظه از ذهن من گذشت نه ゴール指向 بود و نه هدفگرا. صرفا عین عبارت goal-oriented بود؛ در نتیجه از همون استفاده کردم.
Tuesday. Aug 10, 2021. 11:45 P.M
18 مردادماه 1400
パリ2024
امشب حین تماشای closing ceremony المپیک2020 ، به یاد آوردم زمانی که closing ceremony بازیهای المپیک Rio 2016 رو میدیدم، به خودم میگفتم وقتی المپیک Tokyo 2020 شروع بشه، اگر کارهام اونطور که انتظار دارم طبق برنامه پیش رفته باشه، قاعدتا باید اون زمان ژاپن باشم.
امشب وقتی داشتم closing ceremony بازیهای Tokyo رو میدیدم، از خودم میپرسیدم که وقتی بازیهای المپیک Paris 2024 شروع بشه، دقیقا کجای نقشههام ایستادهم؟
پ.ن: و نه! قطعا قرار نیست با محل بازیهای المپیک جابهجا بشم! =)) شهرزاد بود که به این نکته اشاره کرد و باعث شد که از بابتش حسابی بخندم. لول
Sunday. Aug 08, 2021. 11:42 P.M
16 مردادماه 1400
彼女
– شرابش رو من میارم جامش رو خلاصه تو محیا کن! =))
+ جفتش رو هم من میارم! تو فقط انجامش بده! D:
میخندم و چشم از صفحه مونیتور بر میدارم.
Friday. Aug 06, 2021. 11:42 P.M
15 مردادماه 1400
~なんくるないさ
امروز که از خواب بلند شدم، احساس کردم چیزی در من تغییر کرده. چیزی غریب و بنیادی که میدونم پر و بال دادن بهش میتونه جهت زندگیم رو بار دیگه با خودش تغییر بده.
***
امروز دقیقا دوازده سال از زمانی که برای اولین بار تحت محیط و نام Hyakkiyakou شروع به نوشتن کردم، میگذره. یک هفتهای بود که با خوندن آرشیو این دوازده سال مشغول بودم؛ با مرور خودم، تفکراتی که امروزِ من رو ساختن و روزهایی که باید اتفاق میافتادن تا من، امروز «من» باشم، درست یا غلط، موفق یا شکست خورده، تا بتونم در حالی که تمامشون رو زیر بغلم میزنم، به سمت فردا حرکت کنم. برای من این سفر اونقدرها هم متشکل از دیروز و امروز و فردا نبوده و نیست. داستان پیوستهایه که من آوازش رو خوندم؛ داستانی که هنوز چپترهای نانوشتۀ زیادی داره.
توی این مسیر نه تنها از خودم، بلکه از آدمهای زیادی نوشتم که خیلیهاشون هنوز همین دورو برهان و بعضیها مدتهاست که راهشون رو جدا کردن. دیگه اونقدر قدیمی شدم که تصور نمیکنم آدمهای زیادی روزهای ابتدایی اینجا رو به خاطر بیارن، لول اما ممنون اگر حتی برای چند روز با ماجراجوییهای هر روزۀ من و رژۀ شبانگاهی هیولاهام همراه بودین.
یه فنجون بزرگ لاته به افتخار روزهای گذشته و هزار راه هیجانانگیز نرفته؛ به سلامتی امروز و فرداها!
نوش…!;-)
Friday. Aug 06, 2021. 02:42 P.M
15 مردادماه 1400
?仲良し虫が欲しい
این وقت از سال که میشه، مسیر پلکان تا دم در خونه مثل بازی مارپله میمونه. از سد آخوندکهای نرده نشین که رد بشی، سوسکهای گرد و کوچیک تابستونی تو پاگرد انتظارت رو میکشن. وقتی سوسکها رو پشت سر بذاری، تازه میرسی به قورباغهها که چسبیدن به دیوار. از کنار قورباغهها که رد بشی باید عنکبوتها رو پشت سر بذاری که از نظر تعداد، رتبۀ اول رو دارن و تقریبا همه جا دیده میشن. وقتی جیرجیرکهای شب که گاهی رو پلهها میشینن رو آهسته دور بزنی، ـتازه اگر هنوز زمان سنجاقکها نشده باشه و بیدها رو هم که نادیده بگیریـ، بالاخره میرسی به در خونه و تازه وقتی میخوای کلید بندازی، میبینی که یه ملخ نشسته رو دستگیره در! لول
خندهکنان و با احتیاطِ تمام که مبادا موجبات رنجش عالیجناب فراهم بشه، کلید میندازم و میرم تو؛ و اگر که پرسیده باشید، البته که تو بازی مارپلۀ من و رفقای بومی، هیچکس بازنده نیست…;-)
پ.ن: صبح روز بعد که میرفتم بیرون، هنوز اون رو نشسته بود! lol
پ.ن2: تایتل عجیب پست رو نادیده بگیرین؛ صرفا داشتم با واجآرایی قضیه خوش میگذروندم. هاها (Nakayoshi mushi ga hoshi?) البته که !?Hoshikunai, ne لول
Thursday. Aug 05, 2021. 09:47 P.M
14 مردادماه 1400
行方不明
In January 2020, God disappeared…
توی سکوت نشسته بودم و برای چندمین بار به این واقعیت فکر میکردم که چه اتفاقی میافته اگر خدا یکروز ناپدید بشه.
منظورم این نیست که هر روز مثل خانم یا آقایی که تو همسایگیتون زندگی میکنه لزوما اونقدر حضورش رو تو زندگیتون احساس میکنید، که اگر نباشه میتونید بگید کسی دیگه توی اون خونه زندگی نمیکنه. قطعا همین حالا هم بود و نبودش تفاوتی برای خیلیها نداره؛ همین حالا هم تو زندگی خیلی از آدمها حضور نداره. اون خونه برای خیلیها مدتهاست که خالی از سکنهست.
اما سوال این بود که اگر یکروز خدایی که ـعموما فرض کلی جوامع معتقد به نیروی برترـ بر این هست که وجود داره ناپدید بشه، چه اتفاقی برای اون دسته از آدمها میافته که به واسطۀ ادیان به خدا متصل هستن و یا اون دسته از جامعۀ جهانی که به هر حال به وجودش اعتقاد دارن؟ این سوال برای من بیش از اینکه یک سوال اعتقادی صرف باشه، یک برآیند رفتاریِ ناشی از اعتقاد هست. به هر حال چیزی نزدیک به نیمی از جمعیت کره زمین به یکی از ادیان ابراهیمی اعتقاد دارن و این مطلقا رقمِ بیمعنایی نیست. *
بارها به این سوال فکر کردهم. بارها و بارها از آدمها پرسیدمش. از مسیحی، مسلمان، یهودی و هر بار جواب دادن به این سوال رو سختتر از بار قبل احساس کردم. و آیا تو به همین سادگی تصور میکنی که اگر خدای این آدمها یکروز ناگهان ناپدید بشه، آب از آب تکون نمیخوره…؟
از روی نیمکت بلند شدم و بعد از تعظیم کوتاهی به صحن کلیسا، چمدونم رو برداشتم و آماده بودم که به سفر کوتاهم خاتمه بدم.
پ.ن: من در مورد چیستی اعتقاد آدمها به طور کلی سوالی ندارم. من در مورد تاثیر عدم حضور خدا در کیفیت زندگی آدمها فکر میکنم.
پ.ن 2: یکبار از یکی از دوستان مسیحیم این سوال رو پرسیدم، برام جالب بود که تا چند دقیقه حتی حاضر نبود به این فرض فکر کنه.
پ.ن 3: خط اول این پست رو از روی جواب یکی از همین آدمها انتخاب کردم. ازش پرسیدم اگر یکروز خدا ناپدید بشه چطور میشه؟ جواب داد «یعنی میگی نشده؟» پرسیدم فکر میکنه کی ناپدید شده؟ و اون جواب داد «ژانویۀ 2020.»
-
Religious Composition by Country, 2010-2050″. Pew Research Center. 2 April 2015. Archived from the original on 15 June 2020.
Wednesday. Aug 04, 2021. 11:45 P.M
13 مردادماه 1400
[Comment] +
از شما چه پنهون دلم یه شاخۀ Bamboo میخواد که خواستههام رو بهش گره بزنم. ها ها
در حالی که برنامه داشتم امسال تا آخر Tanabata Matsuri اینجا بمونم و هفتۀ آینده برم Kyoto؛ به خاطر وضعیت کرونا که این روزها ناگهان از هر زمان دیگهای تو دو سال گذشته وخیمتر شده، نهایتا تصمیم گرفتم که همه رو کنسل کنم و فردا برگردم خونه. بلکه این هم سهم فعال من باشه از کمک به دنیا برای مهار کرونا.
Tuesday. Aug 03, 2021. 09:48 P.M
12 مردادماه 1400
پ.ن: برای اون دوستی که به من ایمیل زده بود که چطوری میتونه کامنت بذاره: باید روی عنوان پست کلیک بکنی و اسکرول کنی پایین. اگر کامنت برای پست فعال باشه میتونی اونجا کامنت باکس رو ببینی. روی این پست مشخصش کردم که پیداش کنی. به نظرم اومد که شاید سوال دوست دیگهای هم باشه.
無限
گوشه و کنارهایی وجود دارن که با وجود قدمتشون لزوما گذر زمان رو بهت یادآوری نمیکنن. در واقع مهم نیست که چقدر زمان بهشون گذشته باشه؛ صرفا بهت احساسی از ازلیت میدن.
قطرات بارون روی سطح آب___.