体験
باور کنید یا نه، واقعیت اینه که وضعیت جسمی و روحی آدمیزاد خیلی روی تجربهش از موقعیتها تاثیر میذاره. مثلا من هفته گذشته که مقداری ناخوشاحوال بودم و طبیعتا به خاظر بدن درد جز دراز به دراز خوابیدن کاری از دستم بر نمیاومد، شروع کردم به خوندن یه کتاب که اتفاقا پر بود از یاکوزا و کتککاری و دست و پای شکسته. انگار که هر بار من رو کتک زده باشن!
تجربه فوقالعاده اسفناکی بود. وقتی بهتر شدم اولین کاری که کردم این بود که کتاب رو گذاشتم دم در! تا من باشم دفعه بعد اثر ملوتری رو وقت مریضی بخونم!
Monday. Sep 27, 2021. 08:50 P.M
05 مهرماه 1400
生ける屍
عکسالعمل همکاران شما وقتی اتفاقی شما رو بیرون میبینن؛ در حالی که به خاطر بیماری مرخصی گرفتین و اون روز نرفتین سر کار.
در اقصی نقاط دنیا مثلا اینطوری:
– Oh thank god! are you feeling better now?
و در ژاپن:
- 大丈夫なの?(meaning: ah why are you here! You were supposed to be dead!)
Saturday. Sep 25, 2021. 12:55 P.M
03 مهرماه 1400
お月見
Otsukimi امسال، چند ساعتی به گپ و گفت و مزه کردن قهوه و البته تماشای ماه تو گوشۀ دیگۀ قبرستان محل گذشت. سال آینده رو متفاوت میبینم. میخهای زیادی کوبیدم امسال، یکی هم اعتدال پاییزی.
Tuesday. Sep 21, 2021. 11:50 P.M
30 شهریورماه 1400
あの日々の思い出
大学部時代の話すなら、よく晴れた空と満月の夜の記憶_。
*
مشغول تدوین ویدئوی بزرگداشت پروفسور نقیزاده بودم. یک هفتهای که با زهرا روی بخشهای مختلفش کار میکردم و منتظر بازخورد آقای ذاکری میموندم، خاطرات دوستداشتنی و عزیزی در من زنده شد.
شب نشست، در حالی که به چهرۀ استاد نگاه میکردم و با ورودیهای جدید و قدیم آشنا میشدم، به این فکر میکردم که کرونا و دوری ناشی از اون، چه روزهایی رو از من گرفت.
دوست ندارم به عقب برگردم؛ هیچوقت چنین خواستهای نداشتم.؛ اما دوست دارم وقتی تمام این روزهای سخت، بخوبی تموم شدن، یه شب صاف و خنک زمستونی دوباره برگردم به همون لابی دنج دانشکده و در حال خوش گذروندن با چای کیسهای و بیمزهم. با چهارتا آدم از قدیم آشنا، از هر دری گپ بزنم.