ある俳優や女優の人生
این روزها هر زمان که فرصت کنم، دادگاه Johnny Depp و Amber Heard رو دنبال میکنم. معمولا شبها در حین کار حتی اگر نبینم، حتما بهشون گوش میدم. برام حقیقتا جالبه که جریانات این دادگاه و داستان زندگی این دو نفر تا چه اندازه میتونه عاشقانه و گاها بینهایت نفرتانگیز باشه.
عملا بهترین فیلمی که هر دوشون توش بازی کردن.
Thursday. April 28, 2022. 10:25 P.M
08 اردیبهشتماه 1401
青沼静菜
یکبار هم سر کار یه همکار داشتم که یه دختر جوان بود؛ دو سه سالی کوچکتر از من. دلیل مشخصی براش نداشتم؛ اما برام دوستداشتنی بود. یکطورهایی محکم، اما کیوت و بانمک. رابطۀ دوستانهای داشتیم و همیشه سعی میکردم مثل ارتباطم با تمام آدمهای دیگه احساسم رو بهش نشون بدم. هیچ وقت تو کار کردن با هم مشکلی نداشتیم، برعکس؛ به نظرم میومد که کاملا با هم مچ بودیم. همیشه باهاش نرم برخورد میکردم. حتی زمانهایی که دلیلی براش نداشتم.
آخر سال که شد، یکبار رئیسم صدام زد و گفت خانم فلانی که پارتنرت باشه، به فلان و بهمان دلیل فکر میکنه که تو توی پوزیشنی که هستی فلان و فلان…
با ناباوری پرسیدم که آیا داره باهام شوخی میکنه؟ گفت قضیه کاملا جدیه. پرسیدم دقیقا از کی دچار چنین سوء تفاهمی شده؟ هیچوقت یادم نمیره اون لحظه رو؛ وقتی شنیدم که جواب داد «از همون اول.» احساس دور و عجیبی داشت؛ به طرز غریبی تهی از همه چیز بود. اینکه تو تصور کنی توی یک رابطه از هر نوعش یک قلعه محکم و بلند بالا ساختی، اما بعدا بفهمی که در واقع از ابتدا هیچ چیز اونجا نبوده…
اون شب قبل از اینکه برگردم خونه، توی یکی از اتاقهای خالی تنها پیداش کردم. بهش گفتم که فلانی… حرفت به گوشم رسید. باشه، بیا فردا دوباره از نو شروع کنیم. همم؟
زد زیرگریه و گفت بابت اون سوء تفاهم و تمام حرفهایی که زده خیلی متاسفه. بابت اینکه از ابتدا چیزی به خودم نگفته. دستی به سرش کشیدم و گفتم عیبی نداره. کاریش نمیشه کرد. (خوب که فکر میکنم، این سناریو بارها تو زندگی من به انحای مختلف تکرار شده، و من واقعا ازش خستهم.)
دوره همکاری ما دقیقا سه روز بعد از اون اتفاق به پایان رسید و ما فرصت همکاری مجدد رو (شایدم بهتر باشه بگم جبران ماجرا رو) برای همیشه از دست دادیم.
بعد از اون قضیه، دیگه هیچوقت تو برخورد با همکارهای اون دوره، اون آدم سابق نشدم.
Sunday. April 24, 2022. 02:25 A.M
04 اردیبهشتماه 1401
証拠
محض رضای خدا! اگر میخوای برای چیزی تلاش کنی مجبور نیستی هفتهای یکبار با صدای بلند اعلام کنی که داری تلاشت رو میکنی! دهنت رو ببند، نشون بده که داری سعیت رو میکنی.
چطوره؟
Monday. April 11, 2022. 10:25 P.M
22 فروردینماه 1401
財布
سه چهار ساله که بودم، بابا یه کیف پول قهوهای رنگِ پوستماری داشت. کیف، بوی غریب و خوشایندی داشت؛ خوب که فکر میکنم، ملغمهای بود از بوی عطر بابا و چرم کیف. هنوزم میتونم اون بو رو بخوبی به خاطر بیارم. یادم میاد وقتی از بیرون با ماشین وارد پایگاه میشدیم، بابا کیف پولش رو در میاورد و کارت شناساییش رو نشون نگهبانی پایگاه میداد. بعد از اون، بین من و نگار مسابقه بود که کی اول کیف رو بگیره و بو کنه…
طرح جلدی که برای planner ام سفارش داده بودم، با اینکه پوستماری بود، از نظر رنگ شباهت چندانی به کیف خاطرات من نداشت؛ اما اعتراف میکنم که به یاد اون کیف پول کذایی خریده بودمش. به دستم که رسید، اول بیاختیار بوش کردم. وقتی به خودم اومدم از کار خودم خندهم گرفت.
حافظه بویایی، حقیقتا چه کارهایی که با آدم و خاطراتش نمیکنه.
Friday. April 08, 2022. 10:10 P.M
19 فروردینماه 1401
地獄
دانتۀ کبیر یه جا تو کتاب کمدی الهی هست که در توصیف جهنم میگه: روی سَر دَر ورودی دوزخ نوشته شده بود «ای آنکه بدین مکان وارد میشوی، از هر امیدی دست بکش!» آخر شبی داشتیم در مورد وضعیت این روزها حرف میزدیم که به یاد آوردمش.
جهنم واقعی اون زمان و مکانیه که دیگه هیچ امید و آرزویی برای ادامه دادن نداشته باشی. تا زمانی که چیزی ته ذهن و دلت هست که حتی اگر لحظهای فکر کردن بهش باعث میشه بخوای به خاطرش بجنگی، یعنی زندهای! یعنی هنوز راهی وجود داره!
آدمیزاد به امید زندهست. این موجود دو پای هیجانانگیز…
Thursday. April 07, 2022. 11:50 P.M
18 فروردینماه 1401
人生
نشسته بودم وسط یکی از شلوغترین نقاط شهر و تو هیاهوی ساعت سۀ بعد از ظهر و نوازش نسیم خنک شمالی، آدمها و در عین حال کبوترهایی رو تماشا میکردم که بغبغو کنان و بیتوجه به شلوغی دور و برشون، روی زمین به دنبال غذا پرسه میزدن.
یک ساعت بینظیری بود. مدتهای مدیدی بود که تا این اندازه غرقِ در جمعیت، از تماشای زندگی لذت نبرده بودم.